نوشته ها

  • سركار خانم دكتر الهه صفري متخصص ايمونولوژي با نام كاربري el.safari به جمع فاسكويي ها پيوسته است. مقدم شان گرامي باد.

    ۱۳۹۳ يکشنبه ۱۴ دي | 11:43 | admin

  • اينجا به نظر كارشناسي شما در بخش پرسش و پاسخ توجه دارند: " وبلاگ نويسي تخصصي علوم آزمايشگاهي و پزشكي فاسكويي ها | نظر شما در خصوص ارائه مطالب و پست هاي تخصصي علوم آزمايشگاهي و پزشكي وبلاگ نويسان حاضر در اين دوره از رقابت برترين هاي سايت جامع علوم آزمايشگاهي و پزشكي فاسكو چيست؟( با مشاركت در ارسال پاسخ و ارائه نقطه نظرات ارزشمند و دلسوزانه خود ، وبلاگ نويسان متعهد و علاقمند فاسكو را حمايت كنيد) "

    ۱۳۹۳ پنج شنبه ۱۳ آذر | 14:0 | admin

  • حضور گروهي كارشناسان علمي آزمايشگاه بيمارستان ولي عصر شهرستان اراك در بين كاربران حاضر در دهمين دوره رقابت برترين هاي فاسكو قابل تحسين است. حضور تان سبز تر باد.

    ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۱ آذر | 10:2 | admin

  • داستانی از پروین اعتصامی***** پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم می‌کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد: ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای. پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:من تو را کی گفتم ای یار عزیز / کاین گره بگشای و گندم را بریز / آن گره را چون نیارستی گشود / این گره بگشودنت دیگر چه بود؟! پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود… نتیجه گیری شاعر از بیان این حکایت:‌تو مبین اندر درختی یا به چاه / تو مرا بین که منم مفتاح راه

    ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۵ مهر | 11:52 | tayyeb